«قصیدهی گاو سفید»، درامی چیرهدستانه و عمیقاً درگیرکننده به کارگردانی و نویسندگی مشترک بهتاش صناعیها و مریم مقدم است؛ اثری که با طمانینه، به کاوش در اشتباهی خانمانسوز میپردازد که نه پول نه تسلیت و نه ترحمِ گناهآلود، نمیتوانند آنرا جبران کنند. گریزی از مقایسهی این فیلم با برندگان پیشینِ خرس طلایی، «جدایی نادر از سیمین» و «شیطان وجود ندارد» نیست؛ چهبسا پذیرش فیلم در بخش رقابتی جشنواره برلین راه به چنین مقایسهای میدهد. این اثر، ماراتُنی نفسگیر برای رسیدن به عدالت و غرامت را طرح میزند و همین نکته آن را بهنوبهی خود بدل به درامی جدی، همدلانه و تکاندهنده میکند که مدام ضرباتی احساسی به مخاطب وارد میآورد.
مقدم که شاید بیشتر برای همکاریاش با جعفر پناهی در «پرده» شناخته شده باشد، در «قصیدهی گاو سفید» درخشان است؛ نقش او نیازمند خودداری و شکیباییِ کسی است که باید همزمان سرکوب و پریشانی مداوم را تحمل کند.
آوین پوررئوفی و بازیگر نقش مرد علیرضا ثانیفر نیز بههمان اندازه بازیهای پیچیدهای ارائه کردهاند. زنی که متداوماً نادیده گرفته میشود، بچهای که دچار ناتوانی است، غریبهای نادم با رازی چرکین: این نقشها با گوشت و خون به تصویر کشیده میشوند و هرگز همچون کلیشههایی صرف با آنها برخورد نمیشود.
مقدم و صناعیها (که علاوه بر کارگردانی یکی از تدوینگران فیلم هم هست) بههمراه امین جعفری، مدیر فیلمبرداری (که «۳رخ» پناهی را فیلمبرداری کرده بود) از لحاظ بصری، وقار، متانت و مینیمالیسم را بر تشدد و ناتورالیسمِ خشک ترجیح دادهاند. وقتی قابی درحرکت است، چه این حرکت، زومی آرام روی آخرین لحظههای مینا با همسرش باشد و چه حرکت افقی دوربین در حین تماسی مهم، مخاطب در آن لحظه به یکاندازه در ازهمگسیختگی کاراکترها سهیم است.
روند دردناک فیلم، پرمغزترین بخش از نمادگرایی آن نیز هست: در این درام چیرهدستانه و عمیقاً درگیرکننده، درد و اندوه نه فقط ماندگار که بلکه بی امان است.