حسین جوانی: در دوره و زمانهای که حضور بازیگران شناخته شده در تمامی نقشها یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در جذب مخاطب به حساب میآید، هومن سیدی در کارهای اخیرش از بازیگران ناشناخته و تازهکار در نقشهایی سخت و کلیدی بهره میبرد. بعد از درخشش نوید پورفرج در «مغزهای کوچک زنگزده»، سیدی در «قورباغه» با جسارت بیشتری نقشهای فرعی را به بازیگرانی تازه نفس سپرده است. بازیگرانی که بیننده هیچگونه شناخت قبلی از آنها ندارد و به یکباره آنها را در محیط و موقعیتی عجیب و غریب مییابد که ذهن او را به بازی میگیرد.
در قسمت اول، شهروز دل افکار(جواد) و اشکان حسن پور( فرید) در برابر صابر (در نقش رامین) قرار گرفتهاند. وظیفه اصلی جواد و فرید این است که تفاوت رفتار و افکار رامین با محیط پیرامونش را برای بیننده قابل لمس کنند. جوانهای به آخر خط رسیدهای که زمان محدودی برای باورپذیر کردنِ شخصیتها و جلوه گری در اختیار دارند.
پس از آن، در اپیزودی ویژه با سروش(با بازیِ محمدامین شعرباف) و آباد(با بازیِ نیما مظاهری) آشنا میشویم. باز هم جوانهایی که چیزی برای از دست دادن ندارند و زندگیشان در مسیری قرار میگیرد که انتظارش را ندارد. بیننده هیچ پس زمینهی ذهنی از شعرباف و مظاهری ندارد؛ در نتیجه به راحتی سروش را در نقش مردی که از راه سگکشی روزگار میگذراند و بعد از آنکه مسئولیت آباد را به عهده میگیرد، به کار خلاف روی میآورد، میپذیرد. شهوتِ سروش برای رسیدن به امکانات اولیه زندگی که تمام عمر از او دریغ شده، در کنار شکنندگیِ آباد به دلیل بیماریاش از آنها زوجی ناجور میسازد که به جایِ خندهدار بودن خطرناکند. آنها دست به هر کاری میزنند تا خودشان را از زیر زیر صفر به صفر برسانند.
در قسمت سوم با فرهاد(با بازیِ هادی تسلیمی) آشنا میشویم. معتادی که برای تأمین مواد خودش را به آب و آتش میزند. اندام و چهرهی تکیده، دندانهای خراب، چشمانی گود اُفتاده و موهایی کمپشت یادآور معتادهای تکراریِ سینمای ایران است اما شکل ادای دیالوگها و بازی حساب شده با کلمات باعث شده بازیِ تسلیمی در نقش یک معتاد جلوهای متفاوت داشته باشد؛ به شکلی که در اکثر اوقات مشخص نیست فرهاد ترسیده یا رفتاری تهاجمی دارد تا از این طریق جایگاه متزلزل او به شکلی باورپذیر به تصویر کشیده شود.
دقت کنید که تا پایان قسمت سوم، شخصیتهای اصلی داستان در واقع از طریق رویارویی با شخصیتهایی فرعی هویت مییابند. شخصیتهای نه چندان نرمالی که نقش آنها را بازیگرانی تازهکار ایفا میکنند. حتی در قسمت چهارم نیز خبری از کُنشهای داستانی از جانب شخصیتهای اصلی نیستم و آنها تنها ناظر موقعیتهای هستند که توسط دیگران به وجود آمدهاند. امید محمدزاده در نقش ناصر(جوانیِ پدر رامین) حضوری خیرهکننده در قسمت چهارم دارد. مردی با تیپ و موهایی مضحک که در سکوت کارش را پیش میبَرد. امید محمدزاده برخلافِ شخصیتهایی مثلِ جواد، فرید یا فرهاد که با حرف زدن روحیات خود را هویدا می کنند، مسیر سخت بازی در سکوت را میپیماید.
بدین ترتیب قورباغه با انتخاب جسورانهی بازیگران ناشناخته برای نقشهای فرعی( همانطور که در شکل روایت داستان بیننده را دچار درگیریهای ذهنی و معمایی داستانی میکند) انتظار مخاطب از میزان تأثیرگذاری شخصیتها در داستان را به چالش میکشد.
اما در بین این نقشهای فرعی که هر یک به شکلی از داستان حذف میشوند، سروش جایگاهی ویژه دارد و زمان زیادی از سریال صرف معرفی، نمایش گذشته و کُنشهای او در زمان حال میشود. محمدامین شعرباف قدی بلند، اندامی ورزیده، چشمانی نافذ و صدایی مردانه و پختهای دارد اما از تمامی این ویژگیها برای جان دادن به شخصتی بهره بُرده که تمام عمر زیر فشار بوده، در جایگاهی پایینتر از اطرافیانش قرار گرفته و خیرخواهیاش با بیرحمی جواب داده شده. مجموعه عواملی که باعث شده سروش همراه ترسیده، عصبانی، مضطرب باشد. چشمانش را از نگاه کنجکاو اطرافیان بدزدد و تردیدش را پشت خشونت کلامی و رفتار تهاجمیاش پنهان کند. سروش نقش سختی برای بازیگریست که اولین حضورش را در برابر دوربین تجربه میکند اما شعرباف هم مثلِ پور فرج ثابت کرده اعتمادِ سیدی به بازیگران جوان و بااستعداد میتواند نتایجی درخشان در پی داشته باشد.