حمایت گلشیفته از ادعای ریحانه پارسا درباره تجاوز یک کارگردان: ما همه همدردیم
در روم کلاب هاوسی که شب گذشته در مورد ماجرای تجاوز یک کارگردان به ریحانه پارسا تشکیل شده بود، گلشیفته فراهانی از افشاگری این بازیگر حمایت کرد و گفت: من هم همدرد ریحانهام. من هم در همان جامعهای بزرگ شدم که تو تاکسی و اتوبوس و جامعه اذیت و آزارهای جنسی را دیدم اما آدم باید از این درد و رنج و خشم آزاد بشود....
به نقل از صبح سینما، در روم کلاب هاوسی که شب گذشته در مورد ماجرای تجاوز یک کارگردان به ریحانه پارسا تشکیل شده بود، گلشیفته فراهانی از افشاگری این بازیگر حمایت کرد و گفت: من هم همدرد ریحانهام. من هم در همان جامعهای بزرگ شدم که تو تاکسی و اتوبوس و جامعه اذیت و آزارهای جنسی را دیدم اما آدم باید از این درد و رنج و خشم آزاد بشود. معمولا جزیرههای آتشفشانی خیلی حاصلخیزاند. ریحانه خیلی برایم عزیزه و نمی دانم چجوری این فشار و این اقیانوس درد را تحمل میکند.
گلشیفته فراهانی در ادامه گفت:من همیشه فکر میکنم ما آدمهایی که این طرف زندگی میکنیم همه از یک پل یکسان رد شدیم و در این موضوع یک درد مشترک داریم و این درد مشترک ما را ناخودآگاه به هم نزدیک می کند. خودم، زهرا امیر ابراهیمی و همه از همین پل صراط رد شدیم.من وقتی از ایران آمدم بیرون، نابود بودم. مثل یک سطل زباله بودم و وضعیت خیلی خیلی بدی داشتم. خیلی ها را باید می بخشیدم. خشم داشتم و از خیلیها خشم داشتم و این درد و خشم خیلی پیچیده بود. آتشتفشان تمام آن سالها فوران کرد و خیلی کارهایی که انجام شد پایه اش خشم و درد بود. اما از یک جایی به بعد آدم میگوید بروم یک گوشه این جزیره آتشفشانی و گندم بکارم و آدم شروع میکند به ساختن و در مقابل تمام بدیها و ناحقیهایی که در کودکی و نوجوانی ما شده الان وقتشه که اولیا و پدر مادر خودمان باشیم. پدر مادری که خودمان میخواهیم انتخاب کنیم باشیم و کشوری که می خواهیم انتخاب کنیم برای خودمان باشیم و آن چیزی را درون خودمان بسازیم که آنها نتوانستند بسازند.
گلشیفته در ادامه خطاب به ریحانه پارسا گفت: چرا همان کاری را بر علیه خودمون بکنیم که تمام کسانی که رنجمان دادند کردند. چرا به خودمان هی ضرر بزنیم و خودنابودگری کنیم. از یک جایی باید خودمان را بغل بگیریم. من،گلشیفته پنج ساله را گذاشتم روی پای خودم و گفتم من امروز ازت مراقبت می کنم، در این جهان نابودگری نرو و فقط اینطوری می توانیم در مسیر درمان کردن خودمان قدم برداریم. وقتی تاریکیه که نمی شود با تاریکی جنگید باید چراغ روشن کرد.من به جایی رسیدم که بجای توجه به عالم بیرون به خودم توجه کنم. بجای توجه به اینکه چقدر هفت ماه آخر زندگیام در ایران اذیت شدم و آزار دیدم و آدم ها در خون و روح من زندگی کردند.
آدم باید یک جایی این ها را بالا بیاورد. وقتی دردها را بالا آورد و معده اش از سمها خالی شد آن وقت میتواند غذای درست به خودش بدهد.